ای برقد تو راست قبای سخا و جود


حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار

در تن مراست کهنه قبایی که پاره اش


دارد ز بخیه کاری ادریس یادگار

آدم به دست جود خودش پنبه کاشته


حوا به سعی دوک خودش رشته پود و تار

سوراخهای او کندم وام ریشخند


از هر طرف که پیش گروهی کنم گذار

لطفی نما که هست به راه قبای تو


سوراخها به هر طرفی چشم انتظار